دل نقد جان به خاک در دلستان سپرد
بوسید آستانش و با بوسه جان سپرد
اندوه عشق بر در غمخانه دلم
قفلی زد و کلید به دست فغان سپرد
مست آمدم به سیر چمن ناگهان نسیم
رنگ از رخم ربود و به برگ خزان سپرد
خبر ناگهانی بود و سریع. فقط یک کلام: حسین پر کشید و رفت.
در حال خواب و بیداری بودم و مبهوت از این خبر. آیا براستی واقعیت دارد یا نه یا خوابی پریشان مرا احاطه کرده.
اما نه خبر واقعیت دارد و تلخی آن جانم را احاطه کرده است. به سمت بیمارستان شهید بهشتی می روم و بازهم دعا می کنم که این خبر دروغ باشد.
مردم محل مثل همیشه که در مشکلات چون کوهی حامی فرد مصیبت زده می باشند در حیاط بیمارستان حضور می یابند تا با زبان بی زبانی برای حادثه دیدگان این مصیبت دعا کنند و ابراز همدردی. در این حادثه تصادف حاج نورعلی کاشی و همسرش و مرحوم حسین کاشی به همراه همسر و فرزند دلبندش دچار آسیب دیدگی می گردند که در این بین حال فرزند سه ساله این مرحوم وخیم است. جا دارد به درگاه حقتعالی عاجزانه شفای این کودک را طلب کنیم.
امشب شب اول قبر دوست عزیز و یار سفر کرده مان است و جایش در بین ما خالی
روحش شاد و قرین رحمت حق باد.