سرویس اجتماعی انتخاب: به گورستان ظهیرالدوله در خیابان دربند که پای می گذاری فضا تو را از خود بیخود می کند ، بزرگان ادب و هنر ایران زمین از ملک الشعرای بهار تا خالقان قطعات ماندگار موسیقی ، صبا و خالقی ، اساتید بنام آواز ،شعرای بنامی که کلامشان بزم های ما را می آراید و امروز در زیر سنگی خفته اند و نه آوای چنگی از انان می آید و نه ترنم آهنگی.بسیار زیبایی ها ، رعنایی ها و طناز ها و نازها ، قدرت ها و هنرها و هیاهوها که در پرده خاک مستورند و تو با آنان به اندازه عمرت خاطره داری! امید که هیچگاه این مکان غریب نیفتد و همواره به یادشان باشیم . یادشان گرامی باد.

با اشعار "مهدی سهیلی" عزیز به "بزم خاموششان" می رویم و به این بهانه در آخرین جمعه سال ، فاتحه ای نثار گذشتگان می کنیم که فراقشان جان را چنگ می زند ؛ ای خفتگان خاک ! زما بر شما درود ، ای دست پر عنایت حق دستگیرتان ، ای رفتگان پاک ! عطر سلام من به صغیر و کبیرتان .

گذر کردم به گورستان ياران / به خاک نغز گويان ، گلعذاران
همه آتش بيان و نغمه پرداز / دريغا در گلوشان مرده آواز
عجب بزمی که آهنگش خموشيست / نه جای باده و نه باده نوشيست


نهی گر گوش دل را بر سر سنگ / برآری ناگهان آه از دل تنگ
غلط گفتم ، در اين غمخانه غوغاست / نشان عاشقی در بی نشان هاست
پری رويان عاشق داده بر باد / همه شيرين لبان کشته فرهاد


خط بطلان به هر مجنون کشيده / بسی دلداده را در خون کشيده
همه در زير سروی ، پای بيدی / ولی نه آرزويی ، نه اميدی !!



هم اینانی که در خلوت خزیدند / عجب بزمی هنرمندانه چیدند
چو می خواندم خطوط سنگ ها را / در آنجا یافتم خاک صبا را
صبا در نغمه ها فرمانروا بود / دو زلف زهره در چنگ صبا بود
به ساز خود هزاران رنگ می داد / که هر سیمش هزاران زنگ می داد



مرا بر گور غمگینی گذر بود / که روی سنگ آن نام قمر بود
قمر آن عندلیب نغمه پرداز / زنی هنگامه گر هنگام آواز
قمر روزی که در کشور قمر بود / کجا او را از این منزل خبر بود
نه آوایی نه بانگی نه سروری / دو مشت استخوان در خاک گوری


به زیر سنگ دیگر داریوش است / که مست افتاده و در گل خموش است
ز خاطر رفته عشق و یادگارش / همان روزی که بودی زهره یارش


در انگشتان محجوبی نوا نیست / ز انگشتش به جز خاکی به جا نیست
طربسازی که خود سازش شکسته / بر آن گرد فراموشی نشسته
ولی گویی که از او می شنودم / من از روز ازل دیوانه بودم



میان صفه ها گور بهارست / فرامشخانه ای درلاله زار است
نوای مرغوایش با دل تنگ / بر آمد از دل خاک و دل سنگ
که ما رفتیم و بس جانانه رفتیم / خمار آلوده از میخانه رفتیم
تو ای مرغ سحر ها ناله سر کن / به بانگی داغ ما را تازه تر کن
اگر اکنون ملک افتاده در بند / بخوان بر یاد او شعر دماوند
منم پاییزی و نامم بهار است / دلم بر رحمت پروردگار است



رشد یاسمی استاد دیرین / به تلخی شسته دست از جان شیرین
فتاده بی زبان در گور تنگش / درخشد قطعه شعری روی سنگش
نسیم آسا از این صحرا گذشتیم / سبکرفتار و بی پروا گذشتیم
به چشم ما کنون هر زشت ، زیباست / چو از هر زشت و هر زیبا گذشتیم
گریزان از بر سودابه دهر / سیاوش وار از آذرها گذشتیم
کنون در کوی ناپیدا خرامیم / چو از این صورت پیدا گذشتیم
رشید از ما مجو نام و نشانی / که از سرمنزل عنقا گذشتیم


در آنجا چون رهی را خفته دیدم / دلم را از غمش آشفته دیدم
به یاد آمد مرا روز جدایی / که رفت از شمع چشمش روشنایی
دگر در نای او شور غزل نیست / کنون در شاعری ضرب المثل نیست
به خود گفتم چرا از این غزلساز / میان خفتگان برناید آواز
برآمد ناله یی از پرده خاک / شنیدم از رهی این شعر غمناک
الا ای رهگذر کز راه یاری / قدم بر تربت ما می گذاری
در اینجا شاعری غمناک خفته است / رهی در سینه این خاک خفته است
به شبها شمع بزم افروز بودیم / که از روشندلی چون روز بودیم



کنون شمع مزاری نیست ما را / چراغ شام تاری نیست مارا
سراغی کن ز جان دردناکی / برافکن پرتوی بر تیره خاکی
بنه مرهم ز اشکی داغ ما را / بزن آبی بر این آتش خدا را
ز سوز سینه با ما همرهی کن / چو بینی عاشقی یاد رهی کن


به نزدیک رهی خاک فروغ است / تو گویی آن همه شهرت دروغ است
پس از عصیان ، اسیر افتاده بر خاک / مغاکی تنگ با دیوار نمناک
تولد دیگر و مرگش دگر بود / ولی از این تولد بی خبر بود
که میلادی دگر باشد پس از مرگ / روان ها را سفر باشد پس از مرگ




تماشا کن که ایرج لال لال است / خموش از آن خروش و قیل و قال است
شکسته دست یزدان خامه اش را / ز دلها برده عارفنامه اش را
کجا رفت آن سخنهای بد آموز ؟ / کجا شد چامه های خانمان سوز
دریغ از ایرج و طبع خداداد / که در راه پریشان گویی افتاد
بدا بر ما که تن در گل بماند / به دیوان گفته باطل بماند
خوشا هجرت از اینجا با دل پاک / که همچون گل نهندت در دل خاک
خوشا آن کس که چون زین ره گذر کرد / به اقلیم نیکوکاران سفر کرد
خوشا ! با عشق حق در خاک رفتن / بدا! پاک آمدن ، نا پاک رفتن