بوی شهادت در کوچه پس کوچه های شهرم بابل

امروز پس از مدتها شهرم بوی جبهه و شهادت گرفت نمی دونم چرا یکباره نینوای سراج در گوشم طنین زد که

گلبرگ سرخ لاله ها در کوچه های شهر ما بوی شهادت می دهد

 شهرم بوی عطر یاس گرفت در زمانی که هم پیمانان و وراث سقفیه در شهرمان جولان می دهند و آتش به منزل امیدمان می افکنند.

 

آری شهید حسن درستی آمد را تا راه پاکی و درستی در شهرمان احیا شود.

سعادتی نصیب شد تا چند لحظه کوتاه در تشییع پیکر مطهر این شهید عزیز در چهارراه شهدا حضور داشته باشم. سوالات زیادی از زبان مردان و زنان شهرم شنیدم. راستی این آشنای غریبه کیه؟ این استخون و و پلاک و این همه تعظیم و تکریم؟

ولی به خدا قسم من بوی مهر و مهربانی شنیدم. من صدای خوش آمدی پسرم را در ورای هفت آسمان شنیدم.

من صدای لبیک یا مولانا حسین را از این استخوان ها شنیدم. من شنیدم ...

من بوی خوش شهادت را شنیدم

اگر آه تو از جنس نیاز است در باغ شهادت باز باز است

تعزیه حر با اجرای حاج حسن مهدوی

سلام دوستان

این تعزیه رو از آلبوم شخصی دوست عزیزم آقای میلاد پهلوان برای شما قرار می دهم. تعزیه حر با صدای حاج حسن مهدوی که مربوط به سال ۱۳۵۲ می باشد. از مکان و محل اجرای تعزیه و سایر نقش آفرینان آن بی اطلاع می باشم.

جهت داناود تعزیه حر حاج حسن مهدوی کلیک کنید

نقد تعزیه استان از زبان طلبه تعزیه خوان

در گشت و گذارم در اینترنت به وبلاگ تعزیه اتو سری زدم و متنی برایم جالب بود و چشم نوازی می کرد عین متن را از وبلاگ تعزیه اتو برایتان می گذارم

اختصاصی “نسل نو”:
«اسماعیل عظیمی» طلبه ی هنرمند تئاتر و از تعزیه خوانان فعال استان، یادداشتی درباره شبیه خوانی در استان مازندران نوشته است که از نظرتان می گذرد.

به گزارش “نسل نو” ، در این یادداشت سعی شده نقد کوتاهی از وضعیت هنر آیینی تعزیه خوانی یا شبیه خوانی در استان مازندران ارائه شود. البته بررسی این آیین نمایشی در مازندران به عنوان یک حقیقت جریان ساز و فرهنگ ساز بسیار اهمیت دارد. چرا که تعزیه هنری است مردمی و خود جوش، بی ریا و آن چیزی که از بستر این هنر بیان می شود یک حقیقت قدسی است.

ادامه نوشته

غزل 46

ای بسویت عقل را اندازها

در هوایت هوش را پرواز ها

آتشم در پردة دل زن که هست

سوزها را نسبتی با سازها

طوف اهل کعبه دیدن هان به بین

گرد چشمانش طواف نازها

برده ام در کشور زلفی بسر

مو بمویم دیده دست اندازها

گرچه نی بایست ما را نی پری

می کنمیش گرد سر پروازها

مطرب و بلبل همیشان نسبت است

سازها خویشند با آوازها

گرد غم سعد فغانم شد بلی

سرمه را جنگست با آوازها

پرده چون مستی براندازد ز دل

بر زبانها بیخود آید رازها

تا هوا گیرد سوی ما آن تذرو

شاهبازان نظر پروازها

در نزاکت خانة چشمان یار

نازها دارند بر هم نازها

طالب از چشم و لب آن فتنه گشت

سحرها همسایه ها با اعجازها

غزلی از سلیم تهرانی درباره طالب آملی

غزل زير (قطعه 421) در رابطه با طالب آملي از ديوان سليم تهراني/ با مقدمه و تصحيح محمد قهرمان. انتشارات نگاه، 1389

شمع، برقع ز پي پاس تجلي دارد/ پرده صورت فانوس چه معني دارد

كار در عشق رسانده ست به جايي مجنون/ كه سيه خانه ز پيراهن ليلي دارد

خانه اي نيست كه بي سايه قدش باشد/ گرچه سرو است، ولي عادت طوبي دارد

ديگر از بهر رفوكاري چاك دل كيست/ كه گل از خار به كف سوزن عيسي دارد

طالب آملي اي كاش شود زنده سليم/ تا بداند سخن تازه چه معني دارد

درباره تعزیه

نگاهی به تاریخ عهد قاجار نمایان می‌سازد، یکی از نمادهای تهران در آن زمان، «تکیه دولت» بود؛‌‌ عمارت بزرگی که تابلوی معروف آن را «کمال‌الملک» به تصویر کشید؛ مکانی که در ماه محرم، تعزیه‌های بزرگ و فراوان و عزاداری برای امام شهید در آنجا برگزار می‌شد.

به گزارش «تابناک»، مؤسس تکیه دولت، ناصر‌الدین شاه بود و در زمان او بود که تعزیه رونق فراوانی گرفت. نمایشی که پیش از شاه قاجار در حیاط کاروانسرا‌های منازل شخصی برگزار می‌شد، اینک به میدان تکیه دولت رسیده بود و شاه از فرنگ برگشته ایرانی، با الهام از تماشاخانه «اپراهال» انگلستان، دستور ساخت تکیه دولت را به دوستعلی‌ معیرالممالک داد تا کم‌کم دوره طلایی تعزیه شکل بگیرد.

از اینجا به بعد را هم که اگر نخوانده باشید، با دیدن سریال‌هایی چون «شب دهم» خوب می‌دانید که رضاشاه با ممنوع کردن تعزیه، تکیه دولت را ویران کرد و چراغ این هنر، کم‌سو گشت، ولی خاموش نشد.



تصویری از تکیه دولت که استاد کمال‌الملک آن را به تصویر کشیده است. پس از تخریب تکیه دولت، در جای آن بانک ملی معروف بازار را بنا نهادند که هر ساله و در روزهای ماه محرم، گویا به پاسداشت مراسم تعزیه‌هایی که در آن برگزار می‌شده، همه ساختمان و حتی درختان آن را هم سیاه‌پوش می‌کنند.
ادامه نوشته

در ماتم استاد حاج اسدالله فرزانه مقدم

دل نقدجان به خاک در دلستان سپرد

بوسید آستانش و با بوسه جان سپرد

اندوه عشق بر در غمخانه دلم

قفلی زد و کلید به دست فغان سپرد

باز هم محرم و باز هم نوای عاشورایی. ولی اینبار عزای حسین با عزای ذاکرش همراه شد. ذاکری از جنس تعزیه.

 

حاج اسدالله فرزانه مقدم یار و همراه حاج علی اکبر عابدپور نیز بار سفر بست تا سفری را آغاز کند و مهمان خوان کرم مولایش حسین شود.

کمتر کسی است که صدای دلنشین این ذاکر اهل بیت را شنیده باشد و منقلب نشده باشد.

 

آری اینبار به پیکر تعزیه و تعزیه خوانی مازندران ثلمه ای وارد شد که محال است جبران شود. ستون تعزیه مازندران شکست.

 

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

ای کاش مسئولین رنگارنگ فرهنگی نیز در مراسم ختم این عزیز سفر کرده شرکت می کردند تا به چشم خویش ببینند که هنرمند راستین در دل مردمان جای دارد و رواق منظر چشمان عاشقان حسین منزلشان می باشد.

یادش گرامی و روحش شاد

 

درباره استاد حاج اسدالله فرزانه مقدم

سلام دوستان بعد از چهارماه بالاخره به وبلاگم سرکشی کردم و این پیام را خواندم و عمدا آن را در وبلاگ قرار دادم تا دوستان این استاد بزرگ به عیادت ایشان نایل شوند و از دعای خیر عاشقان حسین نیز محروم نماند.

سلام و احترام و عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری امام حسین(ع)
کاری که شما انجام داده اید بسیار جالب و دیدنی میباشد ، از شما تقاضا دارم اگر عکس وتصویری از حاج اسدالله فرزانه مقدم دارید منتشر بکنید ایشان از دوستان و از تعزیه خوانهای قدیم استان مازندران ساکن روستای فرامده از توابع شهرستان محمودآباد هستن در حال حاضر وضعیت جسمانی ایشان خراب و امید به زندگی ایشان نیست اگر از دوستان و همکاران و تعزیه خوانهایی دوران ایشان مطلع هستید اعلام بفرمائید برای ملاقات و دیدن پدربزگ عزیزم حاج آقا اسدالله فرزانه مقدم تشریف بیاورند شاید تاسوعا و عاشورا آخرین روز حیات ایشان باشد