به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم مهندس حسین کاشی و فرزند دلبندش

سلام دوستان

سالی با درد و دریغ در غم از دست دادن یکی از دوستانم گذشت. سالی پر از حسرت و افسوس.

هروقت به یاد حسین کاشی می افتم بی اختیار به یاد یکی از غزل های طالب می افتم. این غزل را با یاد و نام حسین کاشی تقدیم شما عزیزان می کنم

غزل 549

دل نقد جان به خاک در دلستان سپرد

بوسید آستانش و با بوسه جان سپرد

اندوه عشق بر در غم خانة دلم

قفلی زد و کلید بدست فغان سپرد

هر نقد عشوه ئی که لبش ز آستین فشاند

حسرت بدیده دیده بدل دل بجان سپرد

مست آمدم بسیر چمن ناگهان نسیم

رنگ از رخم ربود و ببرگ خزان سپرد

جز شعله سرکشی بکمند جهان نبود

آنهم بدست گرمی خویت عنان سپرد

نازم بهمت دل «طالب» که در بساط

هر جوهری که داشت بتیغ زبان سپرد

تبریک میلاد امام حسن عسکری (ع)

سلام دوستان 

میلاد یازدهمین ودیعه الهی امام حسن عسکری (ع) بر همگان مبارک باد

آغوش نجات ‌بخش عکسی که خبرساز شد

همه ی مردم کودکان را دوست دارند مخصوصا زمنی که به دنیا می آیند و بسیار کوچک هستند و همه دوست دارند آنها را بغل کنند اما این عکسی که در زیر مشاهده میکنید با بقیه عکسها تفاوت زیادی دارند.تصویر زیر متعلق به گزارشی مفصل با عنوان “آغوش نجات‌بخش” است که به هفته اول دو نوزاد دوقلوی آمریکایی اختصاص دارد. این دو نوزاد پس از اینکه 12 هفته زودتر از موعد بدنیا آمدند، در اتاقک‌های مخصوص نوزادان زودرس قرار داده شدند و پزشکان انتظار داشتند تنها یکی از آن‌ها زنده بماند.
 
آغوش نجات ‌بخش عکسی که خبرساز شد !
 
پس از سه هفته، یکی از نوزادان بدلیل مشکل در تنفس به مرگ بسیار نزدیک شد. یکی از پرستاران بیمارستان با زیر پا گذاشتن قوانین بیمارستان، دو نوزاد دو قلو را در کنار هم و در یک دستگاه قرار داد. زمانی که دو نوزاد در کنار هم قرار گرفتند، نوزاد سالم دست خودت را دور گردن خواهر انداخت و با محبت او را در آغوش گرفت. پس از مدتی ضربان قلب نوزادی که امیدی به زندگی او نبود به حالت عادی بازگشت و دمای بدن او روند افزایشی یافت و در نهایت زنده ماند. این اتفاق باعث شد تا بیمارستان در نحوه نگهداری از نوزادان تجدیدنظر کرده و عواطف آنان در هنگام تولد را نیز مد نظر قرار دهد. این دو خواهر هم‌اکنون 17 سال سن دارند و بدون هیچ مشکلی به زندگی ادامه می‌دهند.

بارش برف در زمستان

سلام دوستان

امروز 12 بهمن سال 1392 در بامدادان بارش رحمت خدا به صورت برف آغاز شد برفی که دل سیاه شب را با سفیدی خود روشن کرد شاید برفی بیاید و سیاهی دل سنگین دلان روزگار را سفید کند اکنون که این متن را می نویسم هنوز بارش برف جریان دارد

غزل 60

چنین که تنگ ببر میکشد پلاس مرا

عجب که فقر نیارد بدین لباس مرا

چو اهل دل در جمعیتی دگر نزنم

که بس خوش آمده جمعیت حواس مرا

فتاده بر سر راه متاع کم قدرم

که بی رواجی من داشتست پاس مرا

خسم خسان جهان جمله قیمتم دانند

نه گوهرم که شناسند گهرشناس مرا

زر وبا زد شهرم بآتشم فکنند

که هیچکس نستاند بالتماس مرا

عجب که پیش خسان کج کنم چه گل گردن

اگر چه خوشه بگردن نهند داس مرا

اگرچه میکده ام پر کدورتم گوئی

نهاده اند ز خشت لحد اساس مرا

چو هجر دوست هراسان چه «طالبم» همه عمر

و زو گذشته نباشد بدل هراس مرا

یادکردی از شهدای ششم بهمن آمل

سلام دوستان

ششم بهمن سالروز واقعه خونین شهر هزار سنگر آمل و دفاع غیرتمندانه مردم آمل و شهدای این دفاع خونین خصوصا شهید سقا علیزاده را گرامی می دارم

 

صدای خنده خداوند

صدای خنده خداوند (حتما بخوانید )

غزل از صائب تبریزی در استقبال از غزل 16 طالب آملی

تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را

چنانت دوست می دارم که عاشق شعر حالی را

خمار آلودة یوسف به پیرهن نمی سازد

ز پیش چشم من بردار این مینای خالی را

ز فکر پیچ و تاب آن کمر بیرون نمی آیم

که هجران نیست در پی، وصل معشوق خیالی را

ز پیش دل حجاب جسم را بردار پچون مردان

به گل تا کی بر آری پیش ایوان شمالی را؟

مه نو می نماید گوشة ابرو، تو هم ساقی

چو گردون بر سر چنگ آر، آن جام هلالی را

گل از خار سر دیوار می چیند نگاه من

بهار خویش می دانم خزان خشکسالی را

لباس خودنمایی چشم بد در آستین دارد

نگیرد خار دامن جامة پوشیده حالی را

نمی لرزد چراغ داغ عشق از دامن محشر

چه پروا از نسیم صبح، شمع لا یزالی را؟

توان ایام طفلی را چند روزی داد عشرت داد

نمی دانند طفلان حیف قدر خردسالی را

نزاکت آنقدر دارد که در وقت خرامیدن

توان از پشت پایش دید نقش روی قالی را

اگر آیینه رویی در نظر می داشتم صائب

به طوطی می چشاندم شیوة شیرین مقالی را