سلام دوستان

سالی با درد و دریغ در غم از دست دادن یکی از دوستانم گذشت. سالی پر از حسرت و افسوس.

هروقت به یاد حسین کاشی می افتم بی اختیار به یاد یکی از غزل های طالب می افتم. این غزل را با یاد و نام حسین کاشی تقدیم شما عزیزان می کنم

غزل 549

دل نقد جان به خاک در دلستان سپرد

بوسید آستانش و با بوسه جان سپرد

اندوه عشق بر در غم خانة دلم

قفلی زد و کلید بدست فغان سپرد

هر نقد عشوه ئی که لبش ز آستین فشاند

حسرت بدیده دیده بدل دل بجان سپرد

مست آمدم بسیر چمن ناگهان نسیم

رنگ از رخم ربود و ببرگ خزان سپرد

جز شعله سرکشی بکمند جهان نبود

آنهم بدست گرمی خویت عنان سپرد

نازم بهمت دل «طالب» که در بساط

هر جوهری که داشت بتیغ زبان سپرد