شیرخوارگان حسینی

سلام دوستان عزیز

امسال هم دهه محرم آمد و رفت. اما این محرم برایم رنگ و بوی دیگه ای داشت. بویی از عشق و امید. در روز جمعه ششم محرم که همایش شیرخوارگان حسینی در سراسر کشور برگزار شده بود دخترم فائزه که در اون روز درست شش ماهش شده بود رو به این مراسم بردم تا به صاحب الامر خود که صاحب  عزای حقیقی این مجلس هست بگویم دخترم را فدای جدت می کنم و سعی می کنم تا زینبی باشد برای احیای راه حسین.

یا حسین دخترم را بیمه شیرخوار شهیدت نمودم پس نگهدارش باش

فائزه.JPG

ماجرای مهمان شدن بر سفره امام رضا در روز ولادت آن امام همام

پس از تولد دخترم فائزه و مشکلات عدیده ای که در ایام با آن مواجه شدم که در حد تصور هم نیست برای ادای نذر خویش به همراه خانواده و دخترم عازم سفر مشهد شدیم البته در ایام پر فیض میلاد با سعادت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا.

در سفر قبلی نذر کرده بودم که در شب ولادت ثامن الحجج قربانی ای تقدیم بارگاه منورش کنم که این توفیق بطور زیبایی نصیبم شد که ذکر آن خالی از لطف نیست.

امام رضا.jpg

ادامه نوشته

دلنوشته

خدایا منم بندک روسیاهت که بار گناهانم از جمیع مخلوقاتت از آدم تا خاتم گرفته و تا قیام قیامت از همه مخلوقاتت بیشتر است و سنگینی بار گناهانم آنقدر بر ژشتم سنگینی می کند که صدای شکستن استخوانهایم را می شنوم.

دعا.jpg

خدایا! خدایا! خدا!!!

وقتی که خودم را شناختم ترا شناخته بودم. ترا اینگونه شناختم که وقتی با بندگانت صحبت می کنی خود را رحمان و رحیم می نامی پس یقین دارم مه رحمانیت و رحیمیت تو شامل حال من روسیاه خواهد شد.

امشب در حرم بنده صالحت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا رو بدرگاهت آوردم و عاجزانه از تو می خواهم از بار گناهانم بکاهی که جسم ناتوان و ضعیف من یارای عذاب الیمت را ندارد.

خدای من

دلم از روزگار و ستم ایام گرفته و جایی برای آسایش نمی یابم. تو خود شاهدی که دلم خون است و دریای چشمانم نیز خشکیده است و این کوه غم در حال فوران و آتشفان دلم در حال گداختن. پس دلم را بیادت آرامش ده و صبری عطا کن تا بتوانم ازین مرحله خطرناک سربلند بیرون آیم.

خدایا

در بیابان حیرانی و وادی سرگردانی تنهای تنهایم و مرا ملجا و پناهی جز تو نیست مرا روی آنکه ترا صدا بزنم نیست پس بواسطه ای ترا می خوانم.

ترا باسماء جلاله ات ترا به بندگان برگزیده ات ترا به جلال و جبروتت ترا به عزت و جلالت ترا به پیامبرت و خاندانش می خوانم تا دلم را و مرا از این شب ظلمانی و تاریک و گمره نجات بخشی.

مگر نه اینکه خود گفته ای بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را

پس تو ای رحمان و رحیم دست دراز شده ام را بگیر و ژای افلیج مرا در راه رضای خود به حرکت درآور.

آمین یا رب العالمین

درباره نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

روز جمعه 16/2/90 توفیقی نصیب شد تا به نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بروم. البته بماند مشکل طی مسیر از بابل تا تهران و از تهرانپارس تا مصلی نماز جمعه تهران که حجم انبوه مراجعه کنندگان در مترو چنان بود که بدون اغراق از زمان پیاده شدن از قطار مترو تا رسیدن به درب خروجی حدود 20 دقیقه در فشار جمعیت تمام استخوانهایم خرد شد. ئارد محوطه مصلی شدم. چه اطلاع رسانی شفافی!!!!!!!!!! تنها یک بروشور چاپی که نقشه محوطه مصلی را نشان می داد. با تهیه یک نقشه آنهم با چالاکی زیاد به سمت سالن ناشران عمومی رفتم.

چه نظمی واقعاً باید به دست اندرکاران نمایشگاه تبریک گفت: بهترین بلبشو بازار کتاب.!!!!؟؟

نظم الفبایی ناشران!!!! که در نوع خود بی بدیل بود. راستی ناشران بر اساس اسم رسمی خود مرتب شده بودند یا بر اساس تعداد کتاب خود و یا بر اساس اسم معروف و شمهور و یا اسم مختصر خویش.

البته برگزارکنندگان نمایشگاه بیست و چهارم اعجازی بی بدیل در این عرصه به منصة ظهور رسانیدند و آن اختلاطی از موارد بالا بود.

راستی چرا کسی نسبت به عدم حضور ناشرین بزرگ و معتبر اعتراضی نمی کند؟

چرا کسی نسبت به ناشرینی که در نمایشگاه دارای غرفه هستند ولی حضور فیزیکی ندارند معترض نمی شود؟

چرا کسی به عدم اطلاع رسانی دقیق مسئولین نمایشگاه اعتراضی نمی کند؟

چرا وقتی یک مراجعه کننده وارد نمایشگاه می شود نمی داند که آیا ناشر مورد نظرش در نمایشگاه حضور دارد یا خیر؟ آیا کتاب مورد نظرش در نمایشگاه موجود است یا خیر؟

راستی آیا در عصر جهانی ارتباطات نمی توانیم این اطلاعات اولیه را در سایت اینترنتی نمایشگاه البته قبل از افتتاح آن قرار دهیم تا مراجعه کنندگان کمتر دچار سردرگمی شوند و یا اینکه خرید از راه دور را هم راه اندازی کنیم تا یک فرد شهرستانی مثل بنده به امید خرید کتاب کیلومترها دچار زحمت نشده و از موهبت نمایشگاه نیز بی بهره نماند.

خاطره ای از آرامگاه فردوسی

مدتی پیش سفری زیارتی سیاحتی به مشهد مقدس داشتم که البته با کارهای تحقیقاتی من هم توأمان بود باتفاق برادر و دوستانم که آنها نیز به مشهد آمده بودند سری به آرامگاه حکیم فرزانه طوس زدیم در آنجا مشغول قرائت فاتحه ای بر سر مزار فردوسی بودیم که ناگهان دانش آموزان دختر برای اردوی علمی به آنجا آمدند و مربی محترم این دانش آموزان با بیانی سلیس و روان و ساده به معرفی فردوسی و شاهکار او پرداخت . برایم خیلی جالب بود از اینکه دانش آموزان مشتاقانه به این صحبت ها گوش می کردند. آفرین بر این مربی و مرحبا بر این دانش آموزان.

بنظرم این اردوی علمی تأثیرش را بر ذهن و جان این دانش آموزان گذاشته و تاثیر آن از صدها کلاس درس نیز بیشتر بوده است. به امید روزی که کلاسهای علمی و عملی بیشتری در سطح کشور برگزار گردد.

IMG_0891.JPG

IMG_0891.JPG

خاطره ای درباره میرزاجواد تهرانی

اینبار قصد دارم خاطره ای دیگر از حجه الاسلام و المسلمین شیخ خضرالله زاهدیان تجنکی درباره آیت الله میرزاجواد تهرانی را برایتان نقل کنم. خاطره ای که بدون واسطه از خود ایشان شنیده ام.

در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی که مردم فوج فوج به زیارت حضرت امام می رفتند تا با ایشان ملاقات و بیعتی داشته باشند گروهی از طلاب حوزه های علمیه مشهد به سرپرستی آیت الله میرزاجواد تهرانی به زیارت حرت امام می روند. و موفق می شوند که در ملاقاتی عمومی با حضرت امام دیدار کنند اما این دیدار عمومی عطش آنان و شوق دیدار امام را نکاست با اصرار از آیت الله تهرانی خواستند تا ملاقاتی خصوصی با حضرت امام داشته باشند. پس از رایزنی امام پذیرفتند که ملاقاتی خصوصی با این طلاب داشته باشند. در طول مدت ملاقات حضرت امام آیت الله میرزاجواد تهرانی را بر روی صندلی خود نشاندند و خود سرپا ایستاده برای حضار بیاناتی ایراد فرمودند.

قدر گل بلبل شناسد قدر گوهر گوهری

خاطره ای درباره آیت الله میرزاجواد تهرانی

پدرم مرحوم حجه الاسلام و المسلمین علی میرزاآقازاده خراسانی معروف به شیخ عیسی خراسانی می گفت یکبار که به جبهه اعزام شده بود برای تبلیغ در اولین روز ورودش به مکان پیش بینی شده هنگام نماز ظهر وقتی وارد مسجد می شود برای اقامه نماز جماعت ناگهان چشمش به مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی برمی خورد. ظاهراَ آن بزرگوار پدرم را شناخته (پدرم شاگرد ایشان در مشهد بوده اند) پیش دستی کرده جانماز برای پدرم تهیه کرده و ایشان را قسم می دهند که ایشان را به سایرین معرفی نکنند چون ایشان در آن برهه از زمان به صورت فرد ناشناخته در جبهه حضور داشتند.
در اواخر عمر پدرم به بهشت رضا رفتیم و همانجا به سر مزار بدون نام آن بزرگوار رفتیم و این خاطره را همانجا پدرم برایم نقل کرد.


عاش سعیدا و مات سعیدا

گرامیداشت روز جهانی کتاب در دبیرستان صدرا

سلام دوستان عزیز

امروز با کمک تمامی عوامل ستادی و آموزشی و دانش آموزان عزیز دبیرستان و پیش دانشگاهی علوم و معارف اسلامی صدرا بابل توانستیم برای اولین بار روز جهانی کتاب را گرامی بداریم.

مراسم با نواختن سرود جمهوری اسلامی ایران شروع و با نواختن سرود ملی کتاب ادامه پیدا کرد. سپس دانش آموز عزیز مبین رستمیان مقاله درباره کتاب و کتابخوانی ارایه کرد. بعد از آن دانش آموز محمدعلی صالحی به معرفی یک دوست تازه پرداخت.

دبیر گرانقدر استاد اریحی نیز متنی در پاسداشت این روز عزیز در قالب سخنرانی بیان فرمودند.

در پایان به همیاران برتر کتاب و وب لاگ نویسان برتر آموزشگاه هدایایی به رسم یادبود اهدا گردید. گزارش تصویری این مراسم در ادامه مطلب می آید.

ادامه نوشته

ماجراهای یک جستجوی اینترنتی (2)

در قسمت قبل چگونگی جستجوی سرود کتاب و دانش را برایتان نوشتم. ماجرا تا آنجا رسید که قرار شد برای تهیه این سرود به آقای افشین موسوی چلک رئیس انجمن کتابداری ایران شاخه مازندران راس ساعت ۲۲ تماس بگیرم.

تماس حاصل شد آقای موسوی چلک با بیان این که اکنون پشت سیستم رایانه شخصی خود نشسته اند و پس از نیم ساعت جستجو نتوانسته اند این فایل صوتی را دریافت کنند. واقعاً یک استاد کتابداری نمی توانند که فایلهای رایانه خویش را نظم و سرو سامانی دهند. پس چگونه به تدریس کتابداری آن هم در مقطع ارشد می پردازند.

فردا صبح تماس ها یک به یک شروع شد باز کتابخانه ملی و روابط عمومی و باز هم شماره تکراری آقای الیاسی و همان قصه تکراری که موفق به صحبت با ایشان نشدم. چه غیبت کبرایی!!!!!!!!!!!!!!!!

ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد. دوباره کتابخانه ملی و اپراتور. با خانم پوری سلطانی کار داشتم.

صدای آشنای استاد گرانقدرم خانم پوری سلطانی از پشت خط تلفن به گوشم آشنا آمد. ماجرا را برایشان تعریف کردم و خواهش خود را برایشان تکرار. ایشان آدرس محل کارم را گرفتند و امروز ۱/۲/۸۹ ساعت ۱۱ یک بسته پستی بدستم رسید که یک لوح فشرده صوتی شامل سرود کتاب و سرود دانش  می باشد. اکنون که این مطلب را می نویسم از خوشحالی در پوستم نمی کنجم و قدردان زحمات و لطف بی شائبه استاد گرانقدر خانم پوری سلطانی می باشم. هرچند که سعی کردم تا با ایشان تماسی بگیرم و تکشر خود را به ایشان ابلاغ کنم هنوز موفق نشدم قطعاً تشکر از ایشان را در راس امورات روزانه خویش قرار خواهم داد.

ماجراهایی یک جستجوی اینترنتی

سلام دوستان

امروز ۲۹/۱/۸۹ یک اتفاق جالب برام پیش اومد. من برای اینکه یک ویژه برنامه برای روزچهارم اردیبهشت روز جهانی کتاب در مراسم صبحگاه دبیرستان و پیش دانشگاهی پسرانه علوم و معارف اسلامی صدرا بابل اجرا کنیم احتیاج به فایل صوتی سرود کتاب و کتابدار داشتم. اولین جایی که به ذهنم خطور کرد جستجوی اینترنتی بود که کاملاْناامید شدم.پس از آن به سایت انجمن کتابداری ایران مراجعه کردم ولی جواب آنها یک کلمه « نمیدانم».

پس از آن به کتابخانه ملی مراجعه کردم شماره روابط عمومی را گرفتم آنها شماره ای به من دادند اما متسفانه آن طرف خط کسی گوشی را برنداشت حتی تماس مجدد با روابط عمومی هم مقدر نشد.

پس از آن به استاد گرانقدرم دکتر سیده زهره میرحسینی تماس گرفتم ایشان مرا به نهاد کتابخانه های عمومی کشور رهنمون شدند. با روابط عمومی نهاد تماس گرفتم آقایی پشت خط تلفن جواب را دادند پس از اینکه نیاز مرا متوجه شدند شماره تلفن  مرا گرفتند و گفتند تماس خواهند گرفت.

لحظاتی بعد تماس حاصل شد و ایشان شماره ای دیگر به من دادند. باآن شماره تماس گرفتم و مطلب خود را بیان نمودم. شماره همراه آقای حاجی زین العابدینی را به من دادند پس از تماس با ایشان که ظاهراْ مشغول صرف غذا بودند شماره همراه آقای موسوی چلک را داده گفتند که ایشان فایل صوتی سرود کتاب را دارند. تماسی با آقای موسوی چلک گرفتم ایشان فرمودند ظاهراْ باید این فایل را داشته باشند پس من امشب دوباره با ایشان تماس بگیرم ببینم تا بقیه ماجرا چه می شود.

این یعنی اطلاع رسانی دقیق و عالی