ماجرای مهمان شدن بر سفره امام رضا در روز ولادت آن امام همام
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از تولد دخترم فائزه و مشکلات عدیده ای که در ایام با آن مواجه شدم که در حد تصور هم نیست برای ادای نذر خویش به همراه خانواده و دخترم عازم سفر مشهد شدیم البته در ایام پر فیض میلاد با سعادت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثنا.
در سفر قبلی نذر کرده بودم که در شب ولادت ثامن الحجج قربانی ای تقدیم بارگاه منورش کنم که این توفیق بطور زیبایی نصیبم شد که ذکر آن خالی از لطف نیست.
در روز شنبه 17/07/90 ساعت چهار و نیم عصر به همراه خانواده و دخترم به سمت مغازه طلافروشی آقای صباح امتیازی همسایه خوبمان در مشهد مقدس رفتیم تا در این شب مبارک گوش دخترم رو سوراخ کنم. شاید دخترم هم متوجه شده بود چون پس از چند ثانیه گریه آروم شده بود و میخندید و باعث آرامش دلم شده بود.
پس از آن به سمت حرم به راه افتادیم خیابان پنج راه واقعاً ترافیک بود و شاید حدود نیم ساعت در ترافیک معطل شدیم مادرم و خانم یحیی زاده از ماشین پیاده شدند و به سمت حرم رفتند و با هم قرار گذاشتیم که در رواق دارالزهد کنار مقبره شیخ بهایی همدیگر را پیدا کنیم. به راه خود ادامه دادیم من و خواهرم کلثوم و دخترم فائزه به سمت بازار رضا رفتیم و خواهر دیگرم فاطمه ماشین را به هتل محل اقامت خود برد.
من و دخترم و خواهرم کلثوم برای خرید لباس و اسباب بازی برای دخترم به سمت خیابان کناری بازار رضا رفتیم و برای دخترم خرید کردیم البته ناگفته نماند من هم ازین خرید بی نصیب نشدم و یک انگشتر نقره با نگین فیروزه هم برای خودم خریدم.
پس از خرید خواهرم فاطمه و دامادم حسین آقا و دخترشان طیبه سادات به ما ملحق شدند و حدود ساعت 7 شب به سمت حرم رفتیم. ورودی باب الرضا آنقدر شلوغ بود که خادمین حرم مردم را به سمت صحن هدایت رهنمون می شدند پس از بازرسی بدنی وارد صحن کوثر شدیم و به سمت بست حر عاملی به راه افتادیم وقتی به ابتدای بست حر عاملی رسیدیم متوجه شدیم که به علت ازدحام زوار در داخل حرم و سایر صحن ها درهای ورودی را بسته اند و مراسم جشن از طریق ویدیو پروژکتور برای زائرینی که بیرون از صحن ها و پشت درهای بسته حرم بودند پخش می شد. صدای دلنشین مداح در آسمان حرم طنین انداز بود
آمدم ای شاه پناهم بده
اذن پناهی ز گناهم بده
البته در این حال نیز دخترم به گریه افتاده بود و شاید به زبان بی زبانی اش می گفت:
آنقدر در می زنم تا در برویم وا کنی
برای آروم کردن دخترم مقدارش شیر خشک بهش دادم و دخترم رو بغل کردم و به سمت بست شیخ طبرسی رفتم متوجه شدم که در خادمینی این محوطه را بسته بودند بودند اجازه می دهند تا زائرین به داخل صحن بروند البته آنهم بصورت محدود.
سریعا خودم رو به خواهران و دامادم رسوندم و به اونا گفتم که دنبالم بیان تا وارد حرم بشیم. منم جلوتر از اونا در حالی که دخترم رو در بغلم داشتم به سمت بست شیخ طبرسی به راه افتادم و فشار جمعیت مرا به طرف حرم رهنمون شد از مانع فلزی رد شدم و منتظر شدم تا بقیه هم بیایند اما ازدحام جمعیت مانع شد و بقیه نتونستند وارد صحن انقلاب بشوند مونده بودم چکار کنم اگر پیش خواهرانم می رفتم دیگر نمی تونستم وارد صحن بشم پس به راه خودم ادامه دادم و وارد حرم شدم . در ابتدا به رواق دارالزهد رفتم شاید بتوانم مادرم رو پیدا کنم اما مادرم اونجا نبود پس به سمت ضریح مطهر رفتم در بین راه در کنار مزار استاد مرحوم علامه جعفری به قرائت فاتحه پرداختم و سپس به دفتر نذورات مراجعه کردم و مبلغی رو که نذر کرده بودم رو با دست دخترم به خادمی که در اونجا بود تحویل دادم و ازش خواستم برای دخترم دعا کنه.
اون خادم پس از تحویل مبلغ نذری یک رسید بهم داد و یک پارچه سبز هم به دست دخترم بست و در حقش دعا کرد و در آخر به ما گفت فردا یعنی روز میلاد امام رضا شما مهمون خوان پر سخاوت حضرتید چه عیدی پر برکتی از امام رئوف نصیبمان شده بود اونهم در چه روزی. خدا نصیب همه بکنه ان شاء الله.
سپس به سمت ضریح مطهر رفتم در حالی که دخترم هم برای اولین بار به پابوسی حضرت امام رضا (ع) نائل شده بود و جالب اونجاست که همه مشتاقان زیارت حضرت مواظب دخترم بودند تا اذیت نشه. پس از چند دقیقه زیارت از مضجع شریف حضرت رضا خارج شدم و به سمت بست شیخ طبرسی به راه افتادم و متوجه شدم که خواهرانم هنوز گرفتار ازدحام جمعیتند پس از اینکه همدیگر رو دیدیم به سمت منزلمان حرکت کردیم در حالی که ساعت 9 شب بود منتظر فردا بودیم تا مهمان حضرت باشیم چه مهمانی با عظمتی که میزبانش امام رئوف است و مهمانش بنده ای گناهکار و روسیاه
باسمه تعالی