مولود کعبه

دیده ها محو گل روی علی

دل ما بسته به یک موی علی

عشق او گشت مهمات دلم

دیده جن و ملک مات دلم

نور حق نور تولای علی

خانه اش نیز فقط جای علی

کس که در بیت حرم محرم نیست

زادگاه پسر مریم نیست

لیک چون مام علی بنت اسد

خواست که از گرد حرم دور شود

هاتفی داد ندا فاطمه را

که علی جلوه ای از ماست بیا

او به شمع روی حق پروانه است

او که مهمان نیست صاحب خانه است

سرمه چشم ملک خاک درت

جان عالم به فدای پسرت

کعبه بشکافت گریبانش زود

شاید او از همه عاشق تر بود

چون صدف گوهر یکدانه ربود

داد بر مادر و بر طفل درود

انتظارش سالها آمد به سر

از پی هر شام تار آید سحر

فازمه در خانه حق پا نهاد

بت شکن را در کنار بت بزاد

به چه مهمانی خدایش میزبان

روشن از نور رخش کون و مکان

انبیا چشم به راهش هستند

جملگی دل به نگاهش بستند

از شکاف کعبه یک بار دگر

آمد آن مادر در آغوشش قمر

چشمها شد خیره بر مه پاره اش

رشته جان بسته بر گهواره اش

وه چه ماهی نور می بخشد به مهر

روشن از سیمای او باشد سپهر

چشمهای نازنینش بسته بود

بر لبش ذکر خدا پیوسته بود

تا به استقبال او آمد امین

خواند در گوشش نوای دلنشین

دیده را بر روی احمد باز کرد

مرغ جانش سوی او پرواز کرد

با تبسم غنچه لب را گشود

با سلامی از محمد دل ربود

با محبت کرد آغاز سخن

آن سه روزه میهمان بت شکن

کای رسول حق منم سرباز تو

آیه ای از سوره اعجاز تو

بوده ام با انبیاء امّا نهان

آشکارا با توام با نقد جان

آمدم تا جمله بتها بشکنم

قلعه خیبر به امر حق کنم

مسلمین را بعد تو باشم ولی

من امیرالمومنین هستم علی

زین بشارت مصطفی مسرور گشت

ابرهای تیره از او دور گشت

یا علی رخسار پاکت دیدنی است

دستت ای دست خدا بوسیدنی است

قبله اهل « رضا» آمد علی

حق را مشکل گشا آمد علی

 

شعر از: سید محمدرضا خوشنویس