غزل 14
بگذشت ز ما خنده زنان سرو قد ما
کو ابر که در گریه نماید مدد ما
اندیشة آن جلوة مستانه فزون ساخت
آتش بود آتش گل روی سبد ما
ما گلخنیان سنبل و نسرین نشناسیم
آتش بود آتش گل روی سبد ما
در سر هوس افسر جمشید نداریم
ارزانی ما باد کلاه نمد ما
ما طایفه را از دو زبانی خبری نیست
در عرض تمنا چه یک ماچه صد ما
سرگرم بمهر تو ز بس در ته خاکیم
آتشکده آید بطواف لحد ما
طوف حرم از دست شد ایکاش نمیداشت
بوئی صنم برهمنان از صمد ما
نی سرو چمن زاد و نه شمشاد بهشتیم
اندیشة همدوشی او نیست حد ما
تشریف شهادت ز دم تیغ تو داریم
فرض است بر ارواح طواف جسد ما
طالب دل ما در گرو حور و پری نیست
دوشیزة معنی شده تا نامزد ما
+ نوشته شده در هفدهم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 20:5 توسط عباس میرزاآقازاده خراسانی
|