ملا محمد سعيد بارفروشي معروف به سعيد العلماء يکي از مشاهير و دانشمندان قرن سيزدهم هجري قمري است. سعيد العلماء از اکابر مراجع و افضل مجتهدين روزگارش محسوب مي‌شد و در نطق بيان و فصاحت کلام يگانه عصر خويش به شمار مي‌آمد.

اين دانشمند والا مقام پس از سالها تحصيل در حوزه هاي مختلف ايران رهسپار عراق گرديد و سالياني دراز در کنار شيخ مرتضي انصاري از کرسي درس مراجع بزرگي چون شريف العلماء مازندراني و شيخ محمد حسن نجفي معروف به صاحب جواهر برخوردار بود و خود در تحقيقات فقهي آنقدر کوشش نمود تا به درجه اجتهاد رسيد و همين امر موجب شد که همه روزه بسياري از علما و بزرگان حوزه پاي درسش حاضر شوند و از محضر او کسب فيض نمايند. سعيد العلماء پس از چندي روانه مازندران شد و ضمن اقامت در شهر بابل به انجام امور شرعي و ديني مردم پرداخت.

در کتاب ازکليني تا خميني آمده است که سعيد العلماء استادي بزرگ بين دو استاد بود و غيبت او از عراق او را از زعامت فرود آورد و نيز نوشته است که توانايي علمي و فقهي سعيد العلماء به حدي بود که با وجود سعيد العلماء در جهان تشيع شيخ مرتضي انصاري از دادن فتوا خودداري مي‌فرمود. تا اينکه کار به صورت مکاتبه کشيد و بعد از آن بود که شيخ مرتضي انصاري به دادن فتوي اقدام نمود. صاحب ريحانه الادب مي‌نويسد: بعضي از اهل خبره او را هم سنگ شيخ انصاري دانسته اند بلکه گاهي ترجيحش مي‌دهند.

در کتاب سيماي فرزانگان آمده است که: مرحوم آيت الله العظمي حاج محمد حسن نجفي معروف به صاحب جواهر در روزهاي آخر زندگيش، دستور داد مجلسي تشکيل شود که همه علماي طراز اول نجف در آن شرکت کنند. مجلس مزبور در خدمت صاحب جواهر تشکيل گرديد. ولي شيخ انصاري در آن حضور نداشت صاحب جواهر فرمود: شيخ مرتضي را حاضر کنيد. پس از جستجو و تفحص بسيار ديدند شيخ در گوشه اي از حرم شريف اميرالمومنين (ع) رو به قيام ايستاده و براي شفاي صاحب جواهر دعا مي‌کنند و از خداوند مي‌خواهد تا او از اين مرض عافيت يابد. پس از اتمام دعا شيخ را به اين مجلس هدايت کردند. صاب جواهر شيخ مرتضي را بر بالين خود نشاند و دستش را گرفته بر روي قلب خود نهاد و گفت: « الان طاب لي الموت ». اکنون مرگ  بر من گوارا است.

سپس به حاضرين فرمودند: « هذا مرجعکم من بعدي ». اين مرد پس از من مرجع و رهبري شما خواهد بود. بعد رو به شيخ انصاري کرد و گفت: «قلل من احتياطک فان الشريعه سمخه سهله» يعني از احتياط خود بکاه و بسيار سختگير مباش زيرا که دين اسلام دين سهل و آسان است. اين مجلس پايان يافت طولي نکشيد که صاحب جواهر به ديار قدسي پرکشيد و اينک نوبت شيخ مرتضي است که رهبري امت را بر عهده گيرد. اما او با اينکه چهارصد مجتهد مسلم اعلميتش را تصديق مي‌کردند ، از صدور فتوا و قبول مرجعيت خودداري مي‌ورزيد و به سعيدالعلماء مازندراني که در ايران بسر مي‌برد و شيخ در کربلا با او همدرس بود و در آن هنگام او را بر خود ترجيح مي‌داده نامه اي  بدين مضمون نوشت:
هنگامي که شما در کربلا بوديد و با هم از محضر شريف العلماء استفاده مي‌کرديم. استفاده و فهم تو بيشتر از من بود. اينک سزاوار است به نجف آمده و اين امر را عهده دار شوي.

سعيد العلما در جواب نوشت:
شما در اين مدت در حوزه مشغول تدريس و مباحثه بوديد. ولي من در اينجا گرفتار امور مردم هستم و شما در اين مسئله از من سزاوارتريد.

شيخ مرتضي انصاري پس از رسيدن جواب نامه به حرم مطهر حضرت علي(ع) مشرف شده و از آن امام بزرگوار درخواست کرد که وي را در اين امر خطير کمک نموده و از لغزش مصون بدارد.
بيان فوق بيانگر اين امر است که سعيد العلماء به موازات تحصيل علوم ديني در پي تحصيل اخلاق و پاکسازي خود بوده و پيوسته سعي داشت که قصد خود را رسيدن به اهداف آلوده دنيوي قرار ندهد و فقط براي خدا و در راه رضاي خدا گام بردارد و بدون شک اين مساله يعني عمل شيخ انصاري و پاسخ سعيد العلماء مي‌تواند درس بزرگي براي تمامي مسلمين باشد تا خودشان را به مطامع دنيوي آلوده نساخته و تنها رضاي پروردگار را مدنظر قرار دهند.

به هر صورت سعيد العلماء مازندراني در هنگام اقامت خويش در مازندران، آني از تبليغ و تدريس و رسيدگي به امور مردم غفلت نورزيد و جلسات درس و بحث مفيد و ارزنده اش موجب شده است که از اطراف و اکناف مملکت به ويژه از استان مازندران مشتاقان علم بدان سوي روانه شوند و از خرمن دانش او بهره گيرند. از جمله مي‌توان از آيت الله العظمي شيخ زين العابدين مازندراني و آيت الله حاج ملا محمد اشرفي نام برد. وي بسيار متواضع و خوش برخورد بوده و پيوسته با روي گشاده با مردم برخورد مي‌کرد. متانت و وقار، صبر و حوصله و تامين وي و زحمت گوش فرا دادن به سوالات و درخواست هاي مردم موجب مي‌شد که از محبوبيت روز افزوني برخودار گردد.

يکي از نکات بسيار مهم و قابل توجه در زندگاني سعيد العلماء احساس مسئوليت و جديت و تلاش او در سرکوبي شورش هواداران فرقه ضاله بابيت در مازندران است که اين امر در کتابهاي مورخين و محققين بطور مشروح نوشته شده است. از جمله  مرحوم اسماعيل مهجوري در جلد دوم کتاب مازندران مي‌نويسد که: يکي از مبلغين فرقه بابيت به نام ملاحسين بشرويه‌اي جهت همکاري با ملا محمدعلي بارفروشي که به اين فرقه گرايش پيدا کرده بود از خراسان روانه مازندران شد. همين که سعيد العلماء به انديشه ملاحسين پي برد براي پيشگيري دست به کار شد و به دستور او علما و اصناف در مسجد گردهم آمدند و آنگاه مبارزه با اين فرقه را به عنوان تکليف عنوان فرمود.

سعيد العلماء پس از عمري خدمت به اسلام در سال 1270 هجري قمري در زادگاهش بابل ، دار فاني را وداع گفت و در همان شهر در انتهاي بازار مسجد جامع ، مدفون گرديد و اينک مزار او در اين شهر زيارتگاه اهل دل است.