غزل (8)
غزل (8)
شیفته شو دلا یکی عارض دلفروز را
رشگ حیات خضر کن زندگی دو روز را
لعل کرشمه ساز را چاشنی عتاب ده
چین غضب زیاده کن ابروی کینه توز را
شعله مزاج مطربا سخت فسرده خاطرم
آتش نغمه تیز کن ساز تمام سوز را
توسن جلوه را عنان جانب بیدلان فکن
مشعل را وعده کن برق بهانه سوز را
سینه بشام بیدلان صاف نمیکند سحر
با شب ما عداوتی هست همیشه روز را
در دل خویش میخلم هر نفسی که با جگر
هست کرشمه گونه ناوک سینه دوز را
من بکرم سزا نیم لیک تو شخص همتی
رتبه آفتاب ده کرمک شب فروز را
عشق کجا هوس کجا «طالب» ازین غلط گذر
تفرقه کن ز هم یکی شأن پنلگ و یوز را
+ نوشته شده در هجدهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 7:25 توسط عباس میرزاآقازاده خراسانی
|