غزل 71
غزل 71
در سلسلۀ زلف چه داری دل ما را
زنجیر بپا کس نزند مرغ هوا را
ما غنچه دردیم بگلزار جهان لیک
زآشفتگی دل نشناسیم صبا را
چون شیشه در این میکده صدبار شکستیم
وانگه بدل از بیم نهفتیم صدا را
باز آن کف پا را سر و کاری به نگار است
از پردۀ چشمم گذرانید حنا را
تا جز تو حریفیش گشادن نتواند
خواهم گرۀ دل زنم آن بند قبا را
سرویکه بشمشاد تو همدوش برآید
از شرم فراموش کند نشو و نما را
تو سبحۀ صد دانه بکف گیر از آن زلف
تا بر تو شمارد دلم این آبله ها را
مطرب گرۀ دل نشود باز بمضراب
بیهوده بزحمت مفکن عقده گشا را
ای عیش تو در خانۀ عشاق نگنجی
رو تنگ مکن بر من ماتم زده جا را
گویند که خوش زاهد و عابد شده «طالب»
این حرف بگوشم مرسانید خدا را
+ نوشته شده در پانزدهم مهر ۱۳۹۴ ساعت 15:37 توسط عباس میرزاآقازاده خراسانی
|