غزل 58
روشن بمهر کن دل بی کینة مرا
وز تاب چهره آب ده آئینة مرا
تسبیح زلف یار شود سوده در شمار
گیری حساب اگر غم دیرینة مرا
غرف از دکان خود نکند پیر میفروش
در جوش داغ بیند اگر سینة مرا
خمها شود ز باده ممزوج پر اگر
شویند خشت مسجد آدینة مرا
کین من آتشی است نهان در دل سپهر
بر دل گره مزن فلکا کینة مرا
ضعفم بدان رسید که خواند رسول عشق
معراج پایه سینة پر زینة مرا
خیزد بجای دود بخار شراب اگر
آتش زنند خرقة پشمینة مرا
یاقوت و لعل او همه لخت جگر شود
کاوند اگر جواهر گنجینة مرا
طالب منم که حسرت چشم و دهان یار
بادام و شکر آمده لوزینة مرا
+ نوشته شده در بیست و دوم دی ۱۳۹۲ ساعت 19:37 توسط عباس میرزاآقازاده خراسانی
|