مربی گر شود عشق ایندل نا قابل ما را

گل سوری چه صندل بر جبین مالد گل ما را

بپای شوق رقصان میرود تا کعبة مقصود

اگر بر ناقة پی کرده بندی محمل ما را

دو مشکین خال یک سیمین بنا گوشند پنداری

دل شب های هجران دیدة بنگر دل ما را

نبندد راه بال افشانی ما تیغ بسم الله

که می اندازد از پرواز مرغ بسمل ما را

ز خوش پروازی این ناوک دلدوز می زیبد

که مرغان هوا بوسند دست قاتل ما را

ز بس خو کرده با سوز غمش سیراب تر گردد

اگر یاقوت سان در آتش اندازی دل ما را

فسون کامل ما را چه کیفیت بود جائی

که باشد رتبة اعجاز سحر باطل ما را

خجل زینسان نمی ماندیم از بیحاصلی طالب

بهیچ از ما خریدی مشتری گر حاصل ما را