تا که جان دارم و از سینه برآید نفسم

مگذارید که بی باده برآید نفسم

همه جا هر شو و هر روز شرابم بدهید

آخرین لحظه عمرم می نابم بدهید

عاقبت مست و خرابم ز می ناب کنید

راحت آن لحظه مرا تا به ابد خواب کنید

بگذارید مرا داخل یک تابوتی

بدهید تخته هایی همه از چوب و زر و یاقوتی

مزد غسال مرا سیر شرابی بدهید

همه را از همه جا مال خرابی بدهید

هر که پرسید که مردست جوابش بکنید

ز می خالص انگور خرابش بکنید

به نمازم مگذارید بیاید واعظ

پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

روی قبرم بنویسید وفادار برفت

آن جگر سوخته، دلسوخته از دام برفت