غزل 29

تا بر جمال دوست گشودیم دیده را

کردیم موج خیز دل آرمیده را

نومیدی از وصال تو حسرت گذار بود

صد جا گره زدیم امید بریده را

دل سرکشید از ستمت در پیش متاز

بنشین که رام خویش کنی آن رمیده را

گو نیش غمزه را که دگر تازگی دهیم

این زخمهای کهنه الماس دیده را

هر دم بناله دگر آهنگ ناله گیر

تا کی زنی بگوش نوای شنیده را

نازک دلیست گریة من دست ازو بدار

کاری مکن که محو کنی نقش دیده را

طالب خموش باش که با گوش دشمنست

این نغمه های تازه شیون چکیده را

زندگینامه علامه محمدتقی جعفری

استاد محمدتقی‌ جعفری‌ در سال‌ ۱۳۰۴ ه.ش‌ در شهر تبریز دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. پدرش، «کریم» درس نخوانده بود، امّا صدق و صفای خاصی داشت. پدرش نانوا بود و هیچ وقت بدون وضو دست به خمیر نان نمی‌زد. حافظه این نانوانی مکتب نرفته چنان قوی بود که اغلب سخنان واعظان شهر را با دقت و تفصیل، برای دیگران بیان می‌کرد.
در روزگاری که تبریز دچار قحطی شده بود، در یکی از شب‌ها، ‌کریم با هزار زحمت دو عدد نان سنگگ و مقداری شیرینی خرید، در بین راه منزل، دو نفر را در خرابه‌ای دید که مشغول خوردن استخوان و لاشه گوسفند و مرغ مرده‌ای بوده‌اند،‌او که چنین دید، دلش به حال آنان سوخت و یکی از نان‌ها و شیرینی را به آن‌ها داد. چند قدمی دور نشده بود که به نزد آن دو برگشت تا شاید بتواند کمک دیگری انجام دهد. در این هنگام دید که آنان دست به دعا بلند کردند و با سوز دل گفتند: ای مرد مهربان! خدای بزرگ و بخشنده به تو فرزندی صالح و نیک عنایت فرماید. هم چنان که ما را خوشحال کردی، خدای رحیم چشم تو را روشن کند.( آقای مرزبانی، ‌عبدالله نصری، ‌انتشارات سروش، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۲۱ و ۲۲)

ادامه نوشته

تبریک روز کتاب و کتابخوانی

سلام دوستان

۲۴ آبان سالروز درگذشت مفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی

و همچنین

 سالروز درگذشت مفسر بزرگ مثنوی معنولی علامه محمدتقی جعفری

و روز کتاب و کتابخوانی

 

را گرامی می دارم

عید غدیر

در دهر محبت علی حاصل ماست

وین گل به ازل شکفته زآب و گل ماست

چون خون به رگ غیاث و چون جان به جسد

مهر علی و آل علی در دل ماست

عاشقان عیدتان مبارک باد.

میلاد امام هادی (ع)

ای دوست بیا که وقت شادی آمد
هم عزت و هم نور الهی آمد
بر خلق خدا رحمت حق نازل شد
فرزند تقی امام هادی آمد
ولادت امام هادي(عليه السلام) مبارك باد

 

غزل 28

با چو من شیفتة کینه افلاک چرا

خصمی و خرمن آتش بکف خاک چرا

سینه ام را بن هر موی هلالستانیست

بر چنین سینه شبیخون زدن چاک چرا

ما که خرسند بپابوس رکابی باشیم

ای عنان تافته بخت اینهمه امساک چرا

گر قفا خوردی از شعله چو گل چندان نیست

زخم برداشتن از سیلی خاشاک چرا

منکه سر بر کف تسلیم نهم چون خورشید

دگر از ذره وجودان جهان باک چرا

طالب از نقص تواش رفع گمانی غرضست

رمز نا یافتنت با همه ادراک چرا

چهاردهمين سالروز درگذشت محمدعلي جمالزاده

امروز (سه‌شنبه، هفدهم آبان‌ماه) چهاردهمين سال‌روز درگذشت محمدعلي جمالزاده است.

به گزارش ايسنا محمدعلي جمالزاده كه او را پدر داستان‌نويسي مدرن ايران مي‌دانند، سال 1274 هجري شمسي در اصفهان به دنيا آمد. حدود 12 سال داشت که پدرش او را براي تحصيل به بيروت فرستاد. او در بيروت با ابراهيم پورداوود و مهدي ملک‌زاده، فرزند ملک المتکلمين، چندين سال هم‌دوره بود. سپس به فرانسه رفت و ديپلم حقوق گرفت. بعد به ايران آمد؛ اما بعد از زماني كوتاه، به ژنو بازگشت و تا پايان عمرش در آن‌جا ماند. اين نويسنده 17 آبان‌ماه سال 1376 در يک خانه‌ي سالمندان در ژنو (سوييس) درگذشت.



 

ادامه نوشته

عید قربان

سلام دوستان

عیدسعید قربان را به همه شما تبریک عرض می کنم. عیدتان مبارک

شهادت حضرت مسلم اولین سفیر شهید

رگها ز خون مردی و صدق و صفا تهی

مسلم اسیر مردم مسلم نما ببین

غزل 27

تا کی ز بیم خوی تو دزدم نگاه را

در سینة نفس شکنم تیر آه را

لذت شناس درد تو هم چاشنی گرفت

خونابة سیاست و شهد گناه را

نازم بشمع روی تو کز شعله های حسن

گلگونه عذار دهد مهر و ماه را

بر مزرعی که قطره زند ابر گریه ام

مژگان مثال برگ نروید گیاه را

طالب بکوش در طلب کام خویشتن

تا کی بهانه سازی بخت سیاه را