غزل 29
تا بر جمال دوست گشودیم دیده را
کردیم موج خیز دل آرمیده را
نومیدی از وصال تو حسرت گذار بود
صد جا گره زدیم امید بریده را
دل سرکشید از ستمت در پیش متاز
بنشین که رام خویش کنی آن رمیده را
گو نیش غمزه را که دگر تازگی دهیم
این زخمهای کهنه الماس دیده را
هر دم بناله دگر آهنگ ناله گیر
تا کی زنی بگوش نوای شنیده را
نازک دلیست گریة من دست ازو بدار
کاری مکن که محو کنی نقش دیده را
طالب خموش باش که با گوش دشمنست
این نغمه های تازه شیون چکیده را