غزل 34
صبا شکست کله گوشه ریاحین را
نمک ز خندة گل داد حسن نسرین را
کشید پردة ز رخ فرصتست تو نیز
ز روی داغ برافکن نقاب مشکین را
فلک وسیله بیدارئی مهیا ساز
که بخت خفتة ما کج نهاد بالین را
مدار چشم اجابت که در زمانة ما
دعا ز طاق دل افتاده است آمین را
حریف مشرب ما عارفان حق رندیست
که پشت پا زده هم کفر و هم دین را
من آن نیم که بافسون عیش و سحر نشاط
بدل بخنده کنم گریه های رنگین را
گرفته جنس بلا رونقی که دشمن و دوست
ز ما بنرخ دعا میخرند نفرین را
چه ذوق دید که با دلشکتگان ز فراق
که ابروی تو در آغوش میکشد چین را
سبک متاز که سرهای بسته بر فتراک
چه کعبه گرم طوافند خانة زین را
شگفته رو غزلی باز خامة طالب
نگاشت بر ورق آماده باش تحسین را