خاطره ای از استاد باستانی پاریزی در خبرآنلاین
برای اینکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند، خدمتتان عرض می کنم که مرحوم سید احمد هدایت زاده پاریزی (معلم کلاس سوم و چهارم من)، روزها، ساعت های تفریح مدرسه می آمد روی یک نیمکت، در برابر آفتاب، زیرهلالی ایوان مدرسه که پدرم ساخته بود می نشست و صفحاتی از بینوایان ویکتور هوگو را برای پدرم می خواند. پدرم هم چنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر می کند آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان می دانست و از این و آن خصوصا شیخ الملک شنیده یا خوانده بود به زبان می آورد و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آن ها می پلکیدم و اغلب گوش می کردم.
حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که به پاریس رفتم، بسیاری از نام های شهر پاریس و محلات آن، مثل مونپارناس و فونتن بلو و امثال آن کاملا برایم شناخته شده بود. به خاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیورسیتر Cité Universitaire در آن شهرک دانشگاهی، ( کوی دانشگاهی پاریس )منزل داشتم( 1349ش/ 1970م ). یک روز متوجه شدم که نامه ای از پاریز از همین هدایت زاده برایم رسیده.او در آن نوشته بود: « نور چشم من، حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو، و از جانب من سید اولاد پیغمبر ، یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.» تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا درین مدت من به سراغ قبر مردی که این همه در روحیه من موثر بوده است نرفته بودم. بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نرده ها ، فاتحه معلم خود را خواندم. و در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروی ناپلئون، و نه قدرت دوگل، و نه میراژهای دوهزار، هیچکدام آن توانایی را نداشته اند که مثل این مشت استخوان ویکتور هوگو، از طریق بینوایان، فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا، از جمله ایران، خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانند.